سلام عزیزم- امیدوارم که همیشه خوش باشی. روز پنچشنبه قرار بود که مامانی با دوستاش ناهار بره بیرون. تو و بابایی هم با خونه بودین. ناهار خوردین و بابا حمامت کرده و خوابیدین تا عصر که من اومدم. من هم با خاله شکوفه و شیدا و نسیم رفتیم رستوران زرچ . جای همگی خالی. من اولین بار هست که از خودم توی وبلاگت عکس میذارم ( برای یادگاری) من ( اولین نفر از سمت راست) هستم , برای دوستان و خاله های عزیزی که من را تا حالا ندیدن. بهر حال ناهار خوردیم و بعد هم رفتیم مرکز خرید الماس (شرق تهران) که خیلی قشنگ بود. گشتیم و اومدیم کافی شاپ و چایی و کیک خوردیم و اومدم خونه. سه تایی با هم گفتیم و خندیدیم و با تو بازی کردیم . شب...